کیارنگ علایی هنرمندی است که زنده است ، او را از نزدیک دیده ام و مدتی کوتاهی شاگردش بودم. او عکاس است. در عکاسی صاحب سبک وصاحب نظر است. او فقط عکاس نیست، او نویسنده و معلم هم است. همیشه لباس های رنگی میپوشد ولی همیشه عکس های رنگی نمیگیرد. محبوب است. ولی معروف نیست. در زمان ها و مکان های مختلف درست انتخاب میکند که منطقی باشد یا احساسی.

دو صفحه اینستگرام دارد.تا جایی که من دیدم دوتا از عکس های را پیج اینستگرام ریپست کرده است.

عکس های هنرجویانش در هم در آنجا ریپست میشود.

هر روز اینستگرام را چک نمیکنم. اما به استوری او برخوردم که کارگاهی در مشهد دارد و رایگان است.

به خانه ما نزدیک است.

سه ساعت طول کشید. حدودا ۱۷۰ نفر. هیچکس را نمیشناسم. نمیدوانم چرا اکثرا ادم های زیبا به سراغ هنر میروند. با هیچکس حرف نزدم. کسی را پیدا نکردم که همسن من باشد و تنها امده باشد.


پنج ماه است گواهینامه گرفتم. به غیر از ماشین پدرم را در خیابان راه نبرده ام. کلاچ ش از سفت بود. انگار که همزمان با اینکه کلاچ را فشار میدهی یک هندل هم میزنی. عمرش به انتها رسیده بود. عمرش که به انتها برسد خشن میشود. دنده ها را نرم عوش نمیکند و پایت را که در حین حرکت روی گاز میذاری ضربه وارد میکند.

نو شد. باید بروم به دنبال مادرم. اگر زمانی دیگر میپرسیدی نباید هیجان زده می بودم. سوار ماشین میشوم. استارت میزنم. در پارکینگ را باز میکنم و کمربند را میبندم. خودم را اماده میکردم تا برای اولین بار کلاچ را بگیرم. نفس عمیقsurprise.

خوشحال شدم. مثل زمانی که کلمه ای جدید یامیگیرم. مثل زمانی که با یک دوست صحبت میکنم.

مثل زمانی که احساس میکنم رشد کرده ام. 

پ.ن: علاقه مند به ماشین، اگر نمیدانستید!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ساعت مچی دیجیتال بهترین مرکز درمان بواسیر کانادا اپلای تشریفات عروسی و خدمات مجالس الهه ناز the 100 واردات و خرید و فروش استیل محصولات گیاهی نیوشانیک علایقم ماه تیر + کاکتوس + فرزاد فرزین